loading...
لـاو61 | عــاشــفــانــه | ســرگــرمــی| تــفــریـــح
تبلیغات در سایت

 

شبکه اجتماعی پرشین کلوب

شبکه اجتماعی پرشین کلوب، فیسبوک ایرانی را تجربه کنید ! 

 

با شبکه اجتماعی پرشین کلوب بین میلیون ها ایرانی، دوستان خود را پیدا کنید،عقاید،تصاویر و ویدیو های خود را به اشتراک بگذارید.

 

افراد جدیدی را بر اساس سن و جنسیت و شهر جستوجو کنید!

 

آنلاین چت کنید و برای خود وبلاگ بسازید !

 

همین الان عضو شوید ! پرشین کلوب

ابزار مورد نظر شما

سلام


اگر مطلب مورد نظر خود را در این وب یا وب های دیگر پیدا نکردید


در قسمت نظرات یکی از پست ها


اون مطلب را خبر بدید تا براتون قرار داده بشود


مثل کد موزیک / قالب / حباب / و.........


love61 بازدید : 95 چهارشنبه 05 آذر 1393 نظرات (0)

لطفا به ادامه مطلب مراجعه نمایید:

 

 

داستان آموزنده یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا ، سرد و برفی .
پسرک ، در حالی ‌که پاهای برهنه ‌اش را روی برف جابه‌ جا می ‌کرد تا شاید سرمای برف‌ های کف پیاده ‌رو کم ‌تر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می ‌کرد .
در نگاهش چیزی موج می ‌زد ، انگاری که با نگاهش ، نداشته ‌هاش رو از خدا طلب می ‌کرد ، انگاری با چشم‌ هاش آرزو می ‌کرد .
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت ، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد ، در حالی ‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد .

- آهای ، آقا پسر !
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت . چشمانش برق می ‌زد وقتی آن خانم ، کفش‌ ها را به ‌او داد . پسرک با چشم ‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید :
– شما خدا هستید ؟
– نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم !
– آها ، می‌ دانستم که با خدا نسبتی دارید !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
لـاو61 | عــاشــفــانــه | ســرگــرمــی| تــفــریـــح|www.Love61.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    دختر یا پسر ايده آل براي ازدواج از نظر شما کدام است؟
    ابزارهای کاربردی
    تبليغات
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 381
  • بازدید کلی : 9,506
  • پاییز
      پاییز
      پاییز پنجره ای ست 
       
      که از اتاق من 
       
      به هوای تو باز می شود

    کنارم که هستی

    کنارم که هستی
     
    خیابان ها از ماهیت می افتند
     
    رسیدنی در کار نیست
     
    شانه به شانه مقصدم قدم میزنم

    تو بگو دوستم داری

      تو بگو دوستم داری، 
       
      من ثابت می کنم 
       
      انسان جانوری پرنده است!